پسرم یک ساله شد
ساعت ١٢.٣٠ بامداد جمعه ٢٩/٩/٩٢
متین من تا این لحظه ، 1سال و ٠ روز و ٠ ساعت و ٠ دقیقه و ٠ ثانیه سن دارد
پشت هر کوه بلند،سبزه زاریست پر از یاد خداوند و در آن باغ کسی میخواند، که خدا هست ، دگر غصه چرا؟
آروز دارم :
خورشید رهایت نکند
غم صدایت نکند
ظلمت شام سیاهت نکند
و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست حضرت دوست جدایت نکند.
بهترینم تولدت مبارک
عزیز دلم باورم نمیشه یکسال گذشت یک سال شیرین با حضور تو پسر نازم .عزیز دلم که هر روز جلوی چشمم بزرگ و بزرگ تر میشی عاقل تر و باهوشتر و البته روز به روز دوست داشتنی تر و جذاب تر.
الان که برات مینویسم دقیقا لحظه تولدت هست.پارسال این موقع من بیهوش بودم تو هوشیار .چنان جیغ زدی که صدات تو سکوت شب توی راهروی بیمارستان پیچید و به گوش بابایی رسید. من خوشبخت بودم و خورسند تو خلسه بودم سرشار از عشق ،سرشار از حس خواستن .خدا به من نظر کرده بود و تو رو به من هدیه داد.خدایا شکرت.و امروز ما در جشن یکسالگی تو بازهم با یاد خاطرات سال قبل به هم یادآوری کردم که لحظه لحظه حضور تو امتحان الهیه و ما باید شاکر خدا باشیم و ااین هدیه ارزشمند رو چنان که لایق خلقت خدایی هست نگهداری کنیم. خدایا به ما توان بده و پسر عزیزمان را در پناه خودت حفظ کن .خدایا در اولین سال تولد متین ازت میخوام که عمر طولانی و باعزت همرا با سلامتی و سعادت نصیبش کنی .الهی آمین.
متین در یکسالگی:
دو دندون بالا و دودندون پایین داره
به تنهایی می ایسته و کم کم میخواد بدون گرفتن دست راه بره
کلماتی که بلده:
د د
با با
ما ما
به به
جیز
ابه
ببعی میگه : ب ب
بابا کجا رفته؟ د د
چی بخره؟ به به
ماشین چی میگه ؟ ویژژژژژژژژژژژژژژژ
قطار چی میگه ؟ چی چی
ماشین لباسشویی میگه: وو وو وو همراه با حرکت دستش که چرخش ماشین رو نشون میده
رنگ زرد رو میشناسه و از بین حلق ها جدا میکنه و میده
گوش و چشم و بینی و زبونش رو نشون میده
موهاشو میشوره
فوت میکنه
ادای سرفه کردن در میاره
و خلاصه کلی کار دیگه...........
در پست بعد عکسهای جشن تولد گذاشته میشود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی