سالگرد عقد
٢٩ شهریور ١٣٩٢ دیروز عصر بعد از اینکه از خواب بیدار شدیم آقای همسر من و متین رو برد خونه مامانم و خودش گفت برمیگرده خونه که بره آرایشگاه(سلمونی سابق). داداشم هم با بچه ها اونجا بودن و ما رفتیم که یه دیداری تازه کنیم. ساعت ٩ بود که همسری اومد دنبال ما و برگشتیم خونه که دیدم بععععععععععععللههه از اونجا که امروز ٢٩ شهریور سالگرد عقدمونه همسر مهربان در این فاصله زحمت کشیدن و رفتن برای بنده یک سبد گل زیبا خریدن و بردن خونه و ما که از در وارد شدیم با یک سورپرایز مواجه شدیم.یادش بخیر ٢٩ شهریور ٨٨ ساعت ٤ بعد از ظهر ما به عقد هم دراومدیم.بعدم رفتیم خونه ما نی نای نای کردیم و شام با همه مهمونا رفتیم هتل .چه بارونی هم گرفته بود.مهدی برای اولین بار...
نویسنده :
سپیده
12:34