طه و دینا
یکشنبه ١٣ مرداد ٩٢ امروز بعد از یک ماه بالاخره رفتیم دیدن دوستم هدیه خانوم که از آمریکا اومده.صبح من و متین رفتیم خونه مامانم و اونجا متین رو بردم حموم .نزدیک ظهر خاله سیما اومد و چون ما امروز روزه نبودیم ناهار خوردیم و منتظر شدیم تا اقا متین از خواب بیدار بشه . ساعت ٢.٥ بیدار شد نهار خورد و ما حرکت کردیم به سوی خونه هدیه جونم. اونجا هم خیلی خوش گذشت. البته متین کلی شلوغ میکرد و از یه طرف قل میخورد میرفت یه ور دیگه در حالیکه طاها پسر هدیه که ٤٠ روز از متین بزرگتره ساکت یه جا نشسته بود و با یه موبایل اسباب بازی ساعتها سرگرم بود بعدم غذا خورد و خوابید .صدا ازین بچه در نیومد . ولی خوب عوضش همه نفری داشتیم تلاش میکردیم متین ر...
نویسنده :
سپیده
1:36